حکایت کشیدن پیپ در شبی بارانی

دیشب بعد از نوشتن پست زیر و کمی مطالعه؛ حدودا ساعت 12 میخواستم برم بخوابم که تندر بسیار شدیدی توام با رعد و برق و باد شروع شد؛ در حالی که هر لحظه بر شدت باد و باران افزوده میشد، بنده هم از موقیعت استفاده کردم و به سرعت پیپم رو  با توتون فوق که در این جور مواقع حس و حال دو چندانی از خود نشون میده از نو پرکردم. بعد از حاظر کردن 1 فنجان قهوه داغ برای تولید هر چه تمام تر حس و درام؛ برق ها را هم خاموش کردم

صدای شدید ضربات دوست داشتنی قطرات باران و رعد و برق شدید در سکوت شب همهمه ای فوق العاده زیبا ایجاد کرده بود. در این احوالات شاعرانه بنده هم پیپم را روشن کردم و حلقه های دود دل انگیز معطر توتون بود که در نور ملایم کامپیوتر با وزش باد در هوا پخش میشد.. تازه داشتم در حالت خلسه ورود میکردم که احساس کردم کف پاهام در حال خیس شدن است! بعد از چند لحظه بی خیالی قطرات آبی هم شروع بچکیدن بر روی لپتاپ کرد که مجبورم کرد بلند شم برق و روشن کنم. از چند گوشه سقف آب زیادی در حال ریزش داخل اطاق بود و کف زمین و زیر میز مملو از آب شده یود که بسرعت به هر طرف در جریان بود. چند عکس از محل ریزش آب گرفتم  مشغول طی زدن شدم تا باد و باران بند آمد و بعد از نوشتن نامه ای برای بخش تعمیرات 

ساختمان و فرستادن چند عکس از نقاطی که آب نشت میکرد در ساعت 2:20 بامداد به آغوش خواب فرو رفتم